۲۴ مرداد ۱۳۸۷

آخر شاهنامه

باورم نمی‌شود که فردا دوره یک‌ساله تمام می‌‌شود. مثل تمام سال‌های مدرسه و دانشگاه، دوباره شادی پایان خوش شاهنامه به سراغم آمده.

باز هم پایان شب سیه سپید شد. دوباره در نومیدی بسی امیدوار شدم. کماکان از این ستون به آن ستون فرج است و گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم.

امروز ظهر با دوستم در نم‌نم باران پیاده زدم جنگل. یک دندان عقلم را رفتم کشیدم و فرم تقاضای ریز نمرات را پر کردم که فردا تحویل دهم.

با تایم و هتل کالیفرنیا شروع کردم با همین‌ها هم تمامش می‌کنم. آهنگ اختتامیه را هم فتح بهشت ونجلیز انتخاب کردم.

سحرگاه فردا قبل از رفتن باز دعا می‌کنم. توکل به خدا، صبر و پشتکار میوه‌اش شیرین بود.

باید خستگی در کنم و برای نبرد با دیو سپید آماده شوم.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

اولاً بسي خرسندم كه آپ نموديد والا حضرت!
براي مراتب بعدي اينكه بسيار بسيار از اين كام شيرينتان خوشحالم و اميد كه جاي آن دندان نيز خالي نباشد، اين وبلاگ‌هاي بيچاره گاهي مثل دوستاني هستند كه اسيرشان كرده‌ايم يك لنگه پا مانده‌اند در عطش ما و ما بي‌خيال آن‌ها ابداً سراغشان را نمي‌گيريم گناه دارند طفلكي‌ها، از آن‌ها طفلكي‌تر خوانندگان وبلاگ‌هايند كه روزي روزگاري در كمال نااميدي به صورت كاملاً اتفاقي سر مجددي زده و با يك پست جديد با چشمان بهت زده مواجه مي‌شوند، ما قلبمان ضعيف است قربان يك پيش آگاهي براي اين مواقع غير منتظره بنماييد ما را. الغرض هدف از اين همه كش قلم (كش لقمه نها!) رساندن مراتب شادمانيمان بود از شادي زير پوستي قلقلك‌ناك ناشي از اتمام دوره شما!
ارادتمند سخت‌گير

ناشناس گفت...

agha nakone raft ta yek sale dige poste ba'di ro up konid?

قاصدک وحشی گفت...

سلام،
خوش حالم که نوشته جدید دیدم این جا.

آرزوهای بلند.