۱۲ شهریور ۱۳۸۶

صبح است اول مهر

از فردا دوره یکساله درسی را شروع می‌کنم. مثل تمام سال‌های مدرسه و دانشگاه، دوباره هیجان و ترس از ناشناخته‌ها به سراغم آمده.

امروز نزدیک غروب با دوچرخه زدم به جنگل تا آرام شوم. چند MP3 خاطره‌انگیز مانند "تایم" (تقویم تاریخ)، هتل کالیفرنیا و لبه تاریکی را ریختم روی پخش‌کننده تا هر روز در مسیر گوش دهم!

سحرگاه فردا قبل از رفتن هم باید دعا کنم و البته هر روز تکرارش کنم. توکل به خدا؛ ببینم این بار سرنوشت چه پیش پایم می‌گذارد.

۱۰ نظر:

Unknown گفت...

يکي از چيزايي که شيب نمودار رو هميشه مثبت نگه ميداره، اهداف عالي و والاي انسانيه. اگر کسي نيّتش رو بر اساس کمک به همنوع و رشد خودش پايه گذاري کنه ديگه مهم نيست که کجاست،‌چي ميخوره و تو چه محيطي زندگي مي‌کنه. عاملي که يه زنداني تو سلول انفرادي رو 15-20 سال سرپا نگه ميداره،‌هدفشه. مطمئنم که هدف تو هم داشتن يه زندگيه سالم و پاکه. واسه همينم اصلا دليلي نداره که وارد ناحيه شيب منفي بشي. موفق باشي

ناشناس گفت...

Shahram Jan be in fekr kon ke :
Jibat pore az fandogho peste!
Leila

raha گفت...

kojaee baba?

Unknown گفت...

Good Luck

ناشناس گفت...

سلام
دست نوشته ژان والژان و خاطرات مربوطش رو میخوندم


برای من هم سال های تحصیل در شریف خیلی تلخ بود، منم اولین نمرهام یعنی ریاضی یکم شدم هشت، اصلا نمی تونستم باور کنم، بدترین احساسات بهم دست داده بود
در حالی که خودم فیزیک رو انتخاب کرده بودم.
الان دارم توی فرانسه فوق فیزیک می خونم،
ترم پیش اصلا نمره هام اون طوری نشد که می خواستم در حالی که تلاش کرده بودم یعنی طوری درس خونده بودم که هیچ وقت این طوری توی لیسانس درس نخونده بودم
خیلی ناراحتم، انگار می خوام با نمره های خوب تمام تلخی دوره لیسانسم رو جبران کنم اما هی بدتر می شه
همش فکر می کنم چرا این طوری شده، چرا من نمی تونم از درس خوندنام نتیجه بگیرم،


چقدر منفی حرف زدم
)):

ناشناس گفت...

حالا اینم بگم که

یک درسی داشتم با دکتر کریم مجتهدی استاد معروف فلسفه،
بهمون می گفت تلاش کنید، تلاش و بالاخره یک روز نتیجه زحمتاتون رو می بینید

خیلی روی تلاش تآکید داشت
میگفت که خودم همیشه نمره هام دوازده و اینا بوده
به ما هم می گفت نمره براتون مهم نباشه

منم اینو برای خودم مرور می کنم تا دوباره برم سر درسام.

سخت‌گیر گفت...

سلام مریم خانم
در مورد من، این دلایل باعث شد افت کنم:
1. بیشتر استادان افسرده و فسیل بودند؛ اگر جزوه را از دستشان می‌گرفتی خودشان هم قادر به حل مساله نبودند. آن‌وقت همین استاد در میان‌ترم و پایان‌ترم از دانشجو توقع داشت در عرض دو ساعت مسائل دشوار را حل کند.
2. من تصور دقیقی از رشته‌ و گرایش نداشتم. تحقیق کرده بودم ولی متاسفانه اطلاعات مناسب موجود نبود.
3. وقتی آینده شغلی روشن و امیدوار‌کننده نباشد، علاقه و انگیزه از بین می‌رود و دیگر دل به درس نمی‌دهیم.
4. دز نهایت، شاگرد اول هم‌ورودی‌های من در دوران لیسانس، فردی بود که نمونه سوال‌های ترم‌های پیش را پیدا و از بر می‌کرد.

سخت‌گیر گفت...

با این توصیه دکتر مجتهدی کاملا موافقم: "تلاش کنید، تلاش و بالاخره یک روز نتیجه زحمتاتون رو می بینید".
ولی "نمره براتون مهم نباشه" را قبول ندارم. مهمترین معیار برای ارزیابی متقاضی ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی‌ ارشد خارج از ایران، در کنار امتیاز زبان، نمرات دوران لیسانس است و چندان مهم نیست شما چقدر باهوش یا مستعد هستید.

ناشناس گفت...

چیزی که گفتید در مورد استادهای ما هم صادق بود.

در مورد نمره هم فقط اضافه کنم که دکتر مجتهدی خودش فرانسه درس خونده بود.

free bird گفت...

praise your never-ending thirst for learning the unknown; God bless you Amoo:)