۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶

بی نوایان

عنوان این نوشته برگرفته از کتابی به همین نام از «ویکتور هوگو» است.

خرداد 73 ماهواره گذاشتیم با دو دیش 1.8 متری آبی رنگ. بیشتر اخبار تلویزیون بی بی سی نگاه می کردم و بعد فوتبال جام جهانی؛ محرم و جام جهانی همزمان شده بودند. به جای درس خواندن برای امتحانات پایان ترم، شب ها یا فوتبال می دیدم یا ترک موتور گازی با رفیق های هم محلی می رفتم تکیه یا خیابان گردی.

یک فیلمی هم پیدا کرده بودم در خیابان اسکندری جنوبی که با بچه ها می رفتیم و از روی فهرست بلند بالایی فیلم انتخاب می کردیم. خانمی بسیار با شخصیت به نام خطیبی خانه اش را ویدئو کلوپ کرده بود. شوهرش از دو پا فلج بود. در دورانی که داشتن ویدئو در خانه جرم بود، ویدئو کلوپی در کار نبود و در دست داشتن فیلم در خیابان موجب دردسر می شد، مثل روز روشن بود که این خانواده برای کسب درآمد چاره ای جز پذیرفتن این ریسک نداشت.

این وسط با چند نفر از دوستان، موسسه تدریس خصوصی راه انداختم. اسمش را گذاشتیم دلفین. از مدیریت، برنامه ریزی و تدریس گرفته تا کارت پخش کنی را خودمان می کردیم.

در دانشگاه تنها و تنهاتر شده بودم. یا خودم کنار می کشیدم یا از دست دانشجو های ندید بدید و نامرد فراری بودم. دانشگاه جز اضطراب و آشفتگی ذهنی ثمر دیگری برایم نداشت. زخم اثنی عشر مزمن هم داشتم که استرس دانشگاه بد و بدترش می کرد.

دیگر توان ادامه دادن این وضعیت را نداشتم. در این مدت نه تن به درس خواندن می دادم نه شجاعت بیرون آمدن از آن محیط جهنمی. کسی درد مرا نمی دانست. مسائل را از خانواده پنهان می کردم. تمام این مدت پدر و مادرم فکر می کردند دانشجویی موفق و پر کارم.

خرداد و تیر 73 سومین ترم مشروطی متناوب را با معدل افتضاح دشت کردم. حالا جدی به انصراف از تحصیل فکر می کردم. روزی که واقعیت را به پدر و مادر گفتم یکی از تلخ ترین روزهای زندگیم بود. باورشان نمی شد. خیلی ناراحت شدند. آخر خانواده و فامیل خیلی رویم حساب می کرد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

به نظر من سيستم دانشگاهي تو ايران در سرکوب کردن استعدادها و سرخورده کردن بچه‌ها از تحصيل واقعاً معرکه است. وقتي داشتم نوشته ها رو مي‌خوندم اول فکر کردم که يکي به پروندة تحصيلي من تو دانشگاه علم و صنعت مخفيانه دسترسي پيدا کرده و داره محتوياتشو فاش ميکنه ! ولي بعدش ديدم که بابا اين عمو شهرام خودمونه که کلي مثل خودمون درس خونده. هيچ وقت دوست نداشتم که با حل کردن چند تا مسئله و گرفتن يه نمرة ترو تميز خودم رو مهندس بدونم که البته همين وضعيت هم بود که دخلمو آورد.ولي چاره چيه ؟ سيستم اينجوريه ديگه