۰۸ خرداد ۱۳۸۵

شاکی

دوشنبه صبح زود اتوبوس سر وقت نیامد. خانمی سرش را از شیشه ماشینش بیرون آورد و گفت امروز اتوبوسی در کار نیست! کمی بعد معلوم شد کارکنان اتوبوس و مترو تورنتو بدون اعلام قبلی اعتصاب غیر قانونی کرده اند.

خانم صاحبخانه لطف کرد و مرا رساند. تمام روز نگران بودم که اگر اعتصاب نشکند، چطوری برگردم. خوشبختانه «اجمیر»، همکار هندی، من را تا جایی رساند. نیم ساعت هم پیاده گز کردم؛ در دمای 31 درجه شرجی که زیر آفتاب به 41 می رسید. از بد حادثه امروز گرم ترین روزی بود که در این 8 ماه دیده بودم.

چند تا اتوبوس خالی خارج از سرویس از مقابلم رد شدند. تو دلم فحش بود که به جد و آبادشان می فرستادم: کارت یکماهه اتوبوس و مترو توی جیبم بود و حالا خسته و ناراحت باید پیاده می رفتم خانه.

بالاخره یک اتوبوس پیدا شد. دو سه نفری مسافر داشت. من هم سوار شدم و تا ایستگاه مترو رفتم، ولی مترو هنوز تعطیل بود.

کفرم بالا آمده بود. باز هم پیاده روی را شروع کردم. دوباره یک اتوبوس دیدم و سوار شدم...

حدود 5 و نیم رسیدم خانه. نفس راحتی کشیدم ولی حسابی شاکی بودم و ذهنم کماکان مشغول کند وکاو:

- این درست است که با پول مالیات دهندگان و بودجه دولت، اتوبوس و مترو خریداری شود و آنوقت راننده ها به همین راحتی مردم را از کار و زندگی بیندازند؟

- کارکنان اتحادیه کارکنان "شرکت واحد" تورنتو که حقوق و مزایای خیلی خوبی دارند و بین شان آدم پر رو و بی تربیت هم فراوان است، به چه حقی بدون اطلاع قبلی اعتصاب می کنند؟

- در تهران تاکسی چند نفر را با هم در یک مسیر سوار می کند. در تورنتو اگر بخواهی با تاکسی سر کار بروی از نظر اقتصادی صرف ندارد. یعنی آدم سنگین تر است آن روز قید کار را بزند. حالا اگر در این شهر کسی ماشین نداشت و نتوانست با دوچرخه تا محل کارش رکاب بزند، باید در این شرایط زمین گیر شود؟

- چه کسی پاسخگوی درآمد از دست رفته کسانی است که دیر سر کار رفتند یا اصلاً نتوانستند در محل کار حاضر شوند؟

- در تهران که تعدادی راننده با چراغ روشن در روز رانندگی کردند تا خواسته های صنفی شان را اعلام کنند، نیروهای انتظامی چوب در آستین شان کرد. در تورنتو راننده ها چوب در آستین شهروندان کردند.
"قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را!"

- بارها در تهران اتوبوس دیر آمد، پر و شلوغ آمد، آمد و در ایستگاه توقف نکرد، آمد و سوارم کرد و کنسروم کرد، آمد و راننده بد اخلاقی کرد؛ ولی هرگز نشد که اتوبوس اصلاً نیاید.

- اگر در تهران این اتفاق می افتاد، راننده ها و شرکت واحد و شهردار و شورای شهر را به فحش می کشیدیم و تا بالا بالاها پیش می رفتیم که «این مملکت صاحب ندارد» یا «این شهر درست بشو نیست». هر کدام سه بار نظام مملکت را - البته در عالم هپروت- عوض می کردیم و تا یک ماه غر می زدیم. همان آدم ها اینجا می شوند «ببعی»؛ سرشان به آخور گرم است و فقط گاهی «بع بع» می کنند.

- فکرش را بکن: ده هزار کیلومتر می کوبی، کلی هزینه مالی و احساسی و فکری می کنی، تا «زندگی بهتری داشته باشی». بفرما جناب مهاجر عزیز! اینهم زندگی شیرینی که می خواستی. "با نون بخور تا سیر شی!"

۳ نظر:

ناشناس گفت...

khosh be haleton...
azad zendegi mikonin
mitonin rahat zendegi ro dark konin..
ma chi?
to zendane nadani e mardom gereftarim...
shad bashi

ناشناس گفت...

سلام شهرام عزیز
امروز داشتم به یکی از بچه ها میگفتم: یه منبع عالی پیدا کردم برای ارزیابی وضعیت مهاجرین(شما بخونید فرار مغز ها)پرسید چطور؟گفتم یکی از دوستامو بعد از سالها پیدا کردم که رفته کانادا.اون کسیه که الکی از پدیده یا موضوعی تمجید نمیکنه وبا مسائل احساسی برخورد نمیکنه!گفت یعنی مثل ملا حسنی؟ http://mollah.blogspot.com
و یا نیک اهنگ کوثر؟
http://www.nikahang.blogspot.com
گفتم: نه بابا...از اون ها خیلی معتبر تره به این دلیل که من اغراض اونها رو نمیدونم اما با این دوستم بیش از 7 سال همکلاسی بودیم و کاملا روش شناخت دارم اما شهرام جان!علیرغم این که یقین دارم نقدت دقیق و منطقیه میخوام به این موضوع هم اشاره کنم که اعتصاب تنها روش یک اعتراض مدنی برای اصناف در یک جامعه دموکراته!اگه افراد دیر به سر کار نرسن و داد و هوارشون سر دولت بلند نشه چه روش سالم دیگه ای وجود داره تا بشه دولت رو مجبور کرد تا به خواسته های صنفی قشر درگیر در صنعت حمل و نقل رسیدگی کرد؟و در مورد ایران هم خودت بهتر میدونی که اقشار درگیر با حمل ونقل باید با نداری و دیسک کمر و دعوای هر روزه با مسافر ها سر وکله بزنن(چه اتوبوس و چه تاکسی)و جیکشون هم در نیاد چون نه اونها و نه هیچ صنف دیگه ای نه حق اعتراض دارن و نه روش اعتراض رو بلدن.یا خفه میشن یا انقدر رادیکال که جامعه رو تا استانه اشوب پیش میبرن...ببخشید طولانی شد
فریدون

ناشناس گفت...

سلام..معلومه که خیلی عصبانی هستید..ولی خیلی مقایسعه نکنید..اینجا تنها چیزی که اهمیت نداره جون و وقت آدمهاست..چند روز پیش مشکلی واسه بستگانم پیش اومده بود به اورژانس زنگ زدیم ....آقا بعد از نیم ساعت تشریف آوردن ....بعد که دیدن مریضمون بخاطر تاخیر اونا رفته بیمارستان کلی شاکی شدن که چرا به ما نگفتید که دیگه نیاییم..!!!! فقط ببینید عمق فاجعه را..
شبنم