۲۰ مرداد ۱۳۸۳

سفر به نخجوان - 2

حوالی 3 بعد از ظهر به جلفا رسیدیم. اطراف جلفا دو مکان دیدنی معروف وجود دارد: آسیاب خرابه واقع در روستای اِلوان در مسیر سیه رود به سمت غرب و کلیسای سنت استپانوس که در جهت مخالف مسیر آسیاب خرابه در سمت شرق قرار دارد. هر دو مکان حدود 30 کیلومتر از شهر دورند. آسیاب خرابه را انتخاب کردیم. جاده منتهی به این مکان یکی از زیباترین جاده های ایران است: سمت راست جاده، رشته کوه البرز و سمت چپ آن رود رویایی ارس قرار دارد. از دوران کودکی نام البرز و ارس را بسیار شنیده بودم؛ این را نیز می دانستم که رود ارس سرحد شمال غربی ایران است، ولی دیدن و حس کردن این مفاهیم ذهنی برایم لذتی وصف ناپذیر بود.

آسیاب خرابه در ابتدا مأیوس کننده به نظر می رسید: ساختمان مخروبه کاهگلی کوچکی که داخل آن بقایای یک آسیاب آبی قرار داشت و حال ما را که به امید دیدن مکانی باستانی آمده بودیم، کمی تا قسمتی گرفت. اما داخل دره پایین تر که رفتیم، با دیدن مناظر بدیع طبیعت زیبای جلفا شگفت زده شدیم. در واقع این جا منطقه ای ییلاقی و خوش آب و هوا و مکانی برای تفریح و گلگشت است. به دلیل بافت آهکی خاک، آب چشمه روی زمین پخش می شود و سپس به شکل لایه ای آبشار مانند داخل دره می ریزد؛ انگار که پرده ای نازک و گسترده از آب روان در ارتفاع کم به سوی پایین دره ای کوچک روان است.

وقتی به جلفا برگشتیم عصر شده بود. تصمیم گرفتیم شب را در مهمانسرای ایرانگردی و جهانگردی سپری کنیم و پنج شنبه راهی نخجوان شویم. ولی قسمت این بود که همان شب نخجوان باشیم، چون در همان مدتی که برای دیدن آسیاب خرابه از رفته بودیم تمام اتاق های مهمانسرا پر یا رزرو شده بود. هزینه یک شب اقامت در این مهمانسرا حدود ده هزار تومان برای اتاق دو تخته است.

واحد پول جمهوری آذربایجان، منات است و هر ده هزار منات را یک شروان می نامند. ما در جلفا هر شروان را 1770 تومان خریدیم. سر مرز سه هزار تومان هزینه خروجی را در شعبه بانک ملی واریز کردیم و در صف باجه ای برای زدن مهر خروج در گذرنامه قرار گرفتیم. گرچه بار اولی نبود که از ایران خارج می شدم، تنها نبودم و در این سفر کوتاه مدت زیاد از ایران دور نمی شدم، ولی با نگاهی به اطراف کمی ترس برم داشت: سالن خروج پر بود از پوسترهای هشداردهنده درباره بیماری های ایدز و هپاتیت. من هم طبق معمول این جور مواقع کاملاً در لاک دفاعی فرو رفتم. پس از زدن مهر خروج از مرز ایران خارج شدیم. گذرگاه ایران به آذربایجان در جلفا پلی است که به پل چوبی شهرت دارد، هرچند این پل بیشتر فلزی است تا چوبی! تا آن روز تجربه عبور از مرز با پای پیاده را نداشتم. گذر از روی پل ارس تجربه دلپذیری بود که به مجموعه خاطرات زندگی ام افزود.

گویا قیافه ام با کوله پشتی و کلاه کپی در آن جمع خیلی تابلو بود چون هنگامی که می خواستم از روی پل رد شوم، آخرین مأمور ایرانی پس از کنترل گذرنامه نگاه دلسوزانه ای به من کرد و گفت: "اولین بارت است که به نخجوان می روی؟" من هم تأیید کردم. جواب داد: "شما جوان هستید...آن جا خبری نیست...خیلی مواظب باشید!"

۸ نظر:

ناشناس گفت...

salam chand ta soal rajebe nakhjavan dashtam. lotf mikoni maileta bedi.
amirsafari_f@yahoo.com in mailame va IM:amirsafari59@yahoo.com

ناشناس گفت...

آيا نخجوان ارزش يك بار رفتن را دارد؟ چون ما عيد به تبريز مي‌رويم ميخواهم يك سري هم به آنجا بزنم سوال دوم آيا ويزا مي‌خواهد

سخت‌گیر گفت...

آ«يا نخجوان ارزش يك بار رفتن را دارد؟ چون ما عيد به تبريز مي‌رويم ميخواهم يك سري هم به آنجا بزنم سوال دوم آيا ويزا مي‌خواهد»

سخت گیر: برنامه داشته باشید یک روزه می ارزد. باید ترکی بلد باشید. آن زمان ویزا می خواست که سر مرز می دادند. داستانش را نوشته ام.

ناشناس گفت...

سلام بايد خدمت دستان عزيز عرض كنم كه پايين ترين منطقه تهران پيش نجوان مثل پاريس مي مونه و اصلا ارزش رفتن نداره و فقط به درد مجردها مي خوره. اون كساني كه تا حالا مسافرت خارجي نرفته اند. AMIR.MOKA

سخت‌گیر گفت...

ممنون بابت نظر

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
سوال من این است که آیا با ماشین شخصی هم میشه به نخجوان سفر کرد؟

سخت‌گیر گفت...

سلام
اطلاعات من به روز نیست ولی آن موقع میشد.
سفر با ماشین شخصی را توصیه نمی کنم چون کیفیت جاده ها بسیار پایین است و در مورد امنیت هم مطمئن نیستم.
با قیمت مناسب می توانید تاکسی یا مسافرکش بگیرید یا مینی بوس سوار شوید.
البته باید ترکی بلد باشید.

سخت‌گیر گفت...

نظری بود بسیار مسرت بخش و بی طرفانه