۰۷ شهریور ۱۳۸۶

تلفن

فروردین آن سال مثل همیشه به بطالت گذشت. اوایل اردیبهشت شبی با پرهام، همکلاسی دوران مدرسه و دانشگاه، تلفنی گپ زدم. پرهام دنبال پذیرش فوق از آمریکا بود. آن‌شب حرف‌هایی زد که رویم اثر گذاشت:

»ببین! ما فقط یک بار به دنیا می‌آییم پس باید ریسک‌پذیر باشیم. ما همیشه می‌خواهیم با منطق و فکر پیش رویم ولی گاهی باید دل به دریا زد و رفت. باید تمام تیرها را پرتاب کرد تا بلکه یکی به هدف بخورد. من خودم برای کانادا هم اقدام کردم تا اگر آمریکا جور نشد حق انتخاب داشته باشم«!

همان شب فرم تک‌برگی را پر کردم و صبح روز بعد پست کردم.

هیچ نظری موجود نیست: