۱۳ خرداد ۱۳۸۶

از رنجی که می بریم

عنوان این نوشته برگرفته از کتابی به همین نام از «جلال آل احمد» است.

انگیزه ای در من ایجاد شد تا درس را به هر ترتیبی شده تمام کنم. خوشبختانه درمان زخم اثنی عشر هم پیدا شده بود تا یکی از زجرهایم کم شود. به زندگی عادی برگشتم.

یک بار برای تمرین مدار منطقی شب را پشت کامپیوتر دانشگاه گذراندم؛ سال 75 دو ترم دستیار آزمایشگاه الکترونیک 1 شدم. به مفاهیم مسلط بودم و برای کمک به دانشجوهایم به قدری علاقه مندی نشان دادم که فکر می کردند من مخ الکترونیکم!

آب رفته به جوی بر نمی گردد: معدلم خیلی پایین، ترم های زیادی تلف شده و شمشیر مدرک معادل تا آخر بالای سرم بود. بالاخره پس از 11 ترم با معدل 12.58 به طور عادی فارغ التحصیل شدم. روزی که تصفیه حساب دانشگاه را گرفتم هنوز باورم نمی شد.

تحصیل در دانشگاه تهران تلخ ترین دوران زندگی ام بود. از آن دوره حتی یک عکس هم ندارم. کابوس های سیاه و ترسناک آن مدت - از نوعی که آدم نیمه شب هراسان از خواب می پرد و قلبش تاپ تاپ می کند - تا سال ها دست از سرم بر نمی داشت.

گذشته از کابوس، ذهنم تا همین اواخر درگیر سوال های بی جواب بود:

چه می شد اگر ترم اول را جدی می گرفتم؟ چه می شد اگر آن ترم کذایی را مرخصی می گرفتم؟ چه می شد اگر خجالتی نبودم و برای گرفتن حقم از نمره ریاضی 1 سماجت می کردم؟ چه می شد اگر کارمند دفتر علوم پایه درست رفتار می کرد؟ چه می شد اگر...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
من هم دانشجوی ترم آخر حقوق دانشگاه تهران هستم.
عنوان «از رنجی که می بریم» برای تحصیل در دانشگاه تهران شاید برا ی بعضی ها -خصوصاً آنها که حسرت رد شدن از نرده های سبز این دانشگاه را دارند -مفهوم نباشد، اما من کاملاً درکش می کنم!
امیدوارم در کانادا موفق باشید!

دختر آفتاب گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
دختر آفتاب گفت...

اهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم خرده عقلی سر سوزن شوقي
اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تكليف * مي سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست * كه در آن زندانيست * دلتان زنده شود
چه خيالي چه خيالي ميدانم * گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
استاد از من پرسيد * چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم * دل خوش سيري چند
اهل دانشگاهم * قبله ام آموزش
جانمازم جزوه * مشق از پنجره ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي خوانم * كه خروس مي كشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است
خوب يادم هست * مدرسه باغ آزادي بود
درس بي كرنش مي خوانديم * نمره بي خواهش مي آورديم
تا معلم پارازيت مي انداخت * همه غش مي كرديم
كلاس چقدر زيبا بودو معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز * مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا * بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه * به محيط خشن آموزش
و به دانشكده هنرسرايت كردم * رفتم از پله دانش بالا
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم * در به در مي گشت
يك نمره قبولي مي خواست
من كسي را ديدم * از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي زد
شاعري ديدم * هنگام خطابه * به خرچنگ مي گفت ستاره
و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
همه جا پيدا بود * همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك * جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم * قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم * من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يك نمره نا قابل ده خشنودم * من به ليسانس قناعت دارم
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد
من در اين دانشگاه * در سراشيب كسالت هستم
خوب مي دانم استاد * كي كوئيز مي گيرد
برگه حذف كجاست * سايت و رايانه آن مال من است
تريا،نقليه،دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد * همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد * همگي مشروطيم
نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم

..

\