۰۶ اسفند ۱۳۸۴

روزی دیگر در بهشت- 2

جمعه عصر: از تمام شدن یک هفته کاری خوشحالم. در مسیر برگشت به یکی دوتا سوپر مارکت سر می زنم تا خرید کنم. شب موقع شستن لباس هاست؛ آن ها را داخل ماشین لباسشویی می ریزم و بعد در خشک کن.

شنبه و یکشنبه: به زود بلند شدن عادت کرده ام. حتی روز تعطیل هم 8 صبح بیدارم. در آرامش موسیقی کلاسیک صبحانه مفصلی می خورم. گاهی املت قارچ یا سیب زمینی و گاهی حلیم درست می کنم. کمی تلویزیون می بینم. چای یا قهوه را در تراس می نوشم. با پدر و مادرم تلفنی صحبت می کنم. برای همدیگر از هفته ای که گذشت تعریف می کنیم. با یکی دو تا از دوستان تورنتویی هم تلفنی صحبت می کنم. در اینترنت چرخی می زنم. از سوپرمارکت خرید هفتگی می کنم. گاهی به حراجی ها سر می زنم. روزهای تعطیل ناهار غذای آماده می خورم. شام هم که سال هاست نمی خورم مگر اینکه مناسبتی پیش بیاید.

در مسیر East Don Parkland یا Edwards Gardens پیاده روی می کنم. یکشنبه عصر غذای هفتگی ام را می پزم. آشپزی و موسیقی کلاسیک کمکم می کنند تا افسردگی عصر یکشنبه اذیتم نکند. شب به اتاقم بر می گردم. با خواهرم تلفنی صحبت می کنم. مطالعه می کنم و ساعت 11 خوراکی های فردا را مرتب می کنم تا چند ساعت بعد با صدای ساعت موبایل هفته ای دیگر در بهشت را شروع کنم.

۲ نظر:

قاصدک وحشی گفت...

ساده ولی آرام و عمیق؛ حتی در بهشت...

ناشناس گفت...

salam agha Shahram,mikham baratoon email bezanam ,email addresetoon ro nadarm.