۱۱ بهمن ۱۳۸۴

هتل کالیفرنیا

هرچه به هتل کالیفرنیا گوش می کنم خسته نمی شوم. این آهنگ را شرح حال خود می دانم:

در جاده ای بیابانی و تاریک؛ باد سرد در موهایم می وزید
...
آن بالاها در دوردست، کورسوی نوری دیدم
سرم سنگین و چشمانم تار شده بود
باید شب آنجا می ماندم

زن آنجا جلوی در ایستاده بود؛
طنین ناقوس ورود را شنیدم
و من به خود می گفتم،
«این جا می تواند بهشت باشد یا جهنم»
سپس زن شمعی روشن کرد و راه را نشانم داد
در راهرو صداهایی می آمد،
انگار شنیدم که می گفتند...

به هتل کالیفرنیا خوش آمدی
چه جای دلپذیری (چه ظاهر دلفریبی)
در هتل کالیفرنیا اتاق فراوانست
اینجا هر موقع سال جا هست
...

و همچنان آن صداها از دوردست می آیند
که نیمه شب آدم را از خواب می پراند
تا بشنود که می گویند...

به هتل کالیفرنیا خوش آمدی
چه جای دلپذیری (چه ظاهر دلفریبی)
آنها در هتل کالیفرنیا حال می کنند
چه اتفاق قشنگی، تو هم بهانه ای بیاور

آئینه ها در سقف،
شامپاین صورتی در یخ
و زن گفت: «ما همگی زندانیانی بیش نیستیم، زندانی داشته هایمان»
و در اتاق اصلی،
برای مراسم جمع شدند
با کاردهای پولادین به هیولا می زنند،
ولی اصلاً نمی توانند او را بکشند

آخرین چیزی که یادم مانده، داشتم
به سمت در فرار می کردم
باید راه برگشت را پیدا می کردم
به جایی که قبلاً بودم
نگهبان شب گفت، «آرام باش،
ما فقط بلدیم خوشامد بگوییم،
هر وقت خواستی حسابت را صاف کن،
اما هرگز نمی توانی بروی»

- بخشی از ترانه "هتل کالیفرنیا"، گروه ایگلز، 1976

هیچ نظری موجود نیست: