۲۷ فروردین ۱۳۸۵

انسان، موجود اجتماعی

آخرین باری که در جمع دوستان و آشنایان بودم، بر می گشت به زمانی که هنوز ایران بودم. پنج شنبه 7 مهر 1384 شب خانه دوست گرامی، "پیام" و همسرشان، مهمان بودم.

امروز بعد از حدود 7 ماه، به همت و میزبانی دوست با مرام "امجد" عزیز و همسرشان، به همراه تعدادی دیگر از دوستان ایرانی در پارک Sunnybrook یا همان پارک ملت تورنتو، به صرف جوجه کباب منقلی مهمان بودم. خانواده دوستم به تازگی موفق به دریافت حق شهروندی کانادا شده اند و به این شکل قشنگ - و البته خوشمزه - این موفقیت را جشن گرفته بودند.

پیک نیک گرم و با محبتی بود. بچه ها می دویدند و بازی می کردند. بزرگترها هم بساط سفره و کباب و مخلفات و منقل را فراهم می کردند، با هم شوخی می کردند و گپ می زدند. گویا واقعاً اینجا پارکی در تهران بود چون تمام اطراف ما پر از خانواده های ایرانی بود که برای پیک نیک آمده بودند. جا به جا دود کباب به پا بود و همهمه ایرانی ها.

به خانه که برگشتم حسابی انرژی گرفته و شارژ شده بودم. به هم خانه ای هایم فکر می کنم که تنهایی شان را با تلویزیون، دو شیفت کار روزانه یا بدو بدو از سر کار به کلاس باله و بعد کلاس یوگا پر می کنند.

نظام فردگرایی (Individualism) در جوامع غربی به شهروندان اجازه می دهد تا در چهارچوب قانون و مسئولیت اجتماعی، از مزایای آزادی فردی برخوردار باشند. ولی مشکل اینجاست که فردگرایی انسان ها را بیش از حد مستقل و بی نیاز از دیگران می کند و به تنهایی و انزوا منجر می شود. در این سیستم، فرد از حمایت قانون برخوردار است و نیازی ندارد برای پیشرفت در زندگی به دیگران متکی باشد یا برای دیگری وقت بگذارد. دیگران هم همینطور؛ نه تو به کسی احتیاج داری و نه کسی به تو. و کم کم منزوی تر، تنهاتر، خود خواه تر و خود محورتر می شوی.

انسان اساساً موجودی اجتماعی است. نظام فردگرایی غربی - با تمام مزایایی که دارد - در نهایت کوچه بن بستی است که تمام بیماری های روحی روانی برخاسته از انزوا و تنهایی را در خود نهفته دارد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر شما

weblog.yavarian.com

سينا

شاد باشی